عاشق روی جوانی خوش نوخاستهام |
|
و از خدا دولت این غم به دعا خواستهام |
عاشق و رند و نظربازم و میگویم فاش |
|
تا بدانی که به چندین هنر آراستهام |
شرمم از خرقه آلوده خود میآید |
|
که بر او وصله به صد شعبده پیراستهام |
خوش بسوز از غمش ای شمع که اینک من نیز |
|
هم بدین کار کمربسته و برخاستهام |
با چنین حیرتم از دست بشد صرفه کار |
|
در غم افزودهام آنچ از دل و جان کاستهام |
همچو حافظ به خرابات روم جامه قبا |
|
بو که در بر کشد آن دلبر نوخاستهام |