گمانم باز مه آلود است راهی که در آنم
برای دیدنت چشمی... چراغی...
میان توده هایی از ابهام
چرا نمی بیند تورا چشمم
میان این همه مردم کسی را نمی بینم که در راه تو
چراغی... اندکی صبری ...
صدایی که حرفهایت را بازگوید
برای دیدنت خودت خوشیدی
ولی نمی دانم چرا اینقدر مه آلود است پشت چشمانم
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط:
شعر در متن ،
،