آب در میان خود بغض هایی دارد از کوچه های مدینه تا کربلا...
تا انتظارهای فرج خفته در سینه های خاک
اشکهای ریخته روی خونین بالها
برای من...
برای تو...
برای خاکی های جهادی...
برای پیراهن بسیجی ات دارد
خاک پیراهن جهادی تو
برای جای قدم های استوار و بی تردید تو...
برای چشم های استوار و استاده ات رو به افق
برای نمازت که بوی عطر معراجی دارد!
برای دردهای سینه ات
برای اشک های شبانه ات!
برای احساس تنهایی ات!
برای آجرها و فشنگ هایی که به دستت بوسه می زنند!
پس به حرمت آب، صاحب آب
ای آب ...
دعایم کن تا،
خاکی ترین و خونین ترین چهره در حال گشایش بغض هایمان باشیم
زمانی که او می آید
شاید آبرویی باقی مانده باشد!
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط:
شعر در متن ،
،