از یکی از دوستان ایشان نقل شده است که یک بار در پایگاه به صورت آماده بودیم که در ساعت 4 صبح آژیر اضطراری شنیده شد.بلافاصله به اتفاق سرلشکر محمود خضرایی به پرواز در آمدیم.
بعد از ماموریت تازه هوا در حال روشن شدن بود که او گفت:
-" موافقی نماز را همین جا بخوانیم؟"
گفتم: خیلی خوبه، از این بهتر نمیشه.
گفت:"پس اجازه بده با رادار صحبت کنیم و به سمت قبله پرواز کنیم".
پس از هماهنگی با رادار، سمت قبله را برگزیدیم.ابتدا او نمازش را خواند و آن گاه من هم نمازم را بجا آوردم. پس از ادای نماز، او با صدای گیرایش با خدای خود مشغول مناجات شد و آن گونه ملتمسانه سخن می گفت که من را هم تحت تاثیر قرار داد.
این نماز یکی از نمازهای منحصر بفردی بود که هرگز آن را فراموش نمی کنم.
چقدر دل انگیز و زیباست خلوت با خدا در دل آسمان، گویی روحمان نیز همچون جسم پرواز می کرد و خدایی شده بود.
انگار به زمین تعلق نداشتیم و دوست داشتیم برای همیشه در آسمان پرواز کنیم.
روز وصال نزدیک می شود .در دو ماه آخر عمرش، مرتبا می گفت: مدت زیادی این جا نیستم و پیگیر کارها بود.مرتب به مناطق جنگی پرواز می کرد تا این که روز وصال می رسد.
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط:
اهمیت نماز،
،