غروب سرخ نگاهش به رنگ ماتم بود
غريب شهرِ خودش نه ، غريب عالم بود
چقدر روضة كرب و بلا بپا مي داشت !
به روي سر در خانه هميشه پرچم بود !
اگر چه زخم جگر تازه مي شد اما باز
براي داغ دلش روضه مثل مرهم بود
هميشه در وسط كوچة بني هاشم
پر از تلاطم اشكِ مصيبت و غم بود
شبي كه در تب آتش بهشت او مي سوخت
شكسته قامت و آشفته حال و درهم بود
شتاب مركب و پاي برهنة آقا !
ميان كوچه زمين خوردنش مسلم بود
كبودِ زخمِ طناب و اسارت و غربت
چقدر در نظرش كربلا مجسم بود
خلاصه لحظة آخر ، زمان تدفينش
بساط غسل و بساط كفن فراهم بود
در آن زمان به خدا هر دلي پريشانِ
شهيد بي كفن واديِ محرّم بود
به زخم پيكر گل ، بوريا نمي پيچيد
اگر كه پيرهن پاره پاره اي هم بود
نظرات شما عزیزان:
:: موضوعات مرتبط:
نوای محرم،
،